به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

این توضیحات و عنوان از ویرایش قالب ، قابل تغییر است.

مکان تبلیغات شما

امکانات وب

پر مخاطب ها

    عضویت

    نام کاربري :
    رمز عبور :

    روانبار: پیر لوئیس مورئو دو ماپرتویس. هر اندام مولد در تولید مخلوط ذرات بذر، پدر/مادر نقش دارد. حافظه ارگانیسم تولید مثل شده در جنین. سزاوار است شباهت والدین و فرزندان را توضیح دهم و ذرات موقعیت ذرات را در بدن والدین به یاد می آورند ← اگر دست شما قطع شده باشد، فرزندان شما مثله نمی شوند. اعتقاد به وراثت ویژگی های اکتسابی = ایده کلیدی قرن نوزدهم.

    فیکسیسم: زمانی که زمین ایجاد شد، انسان ها و حیوانات همان چیزی بودند که امروز هستند.

    فاجعه گرایی: علت ناپدید شدن گونه ها در اثر سیل.

    چارلز بونت (1702 - 1793): مناسب است که «در مورد جسمانی بودن وجودمان تأمل کنیم، زیرا تأثیر بسیار زیادی بر تمام اعمال روح دارد».

    طرحواره چیست؟

    ژان باپتیست لامارک (1744 - 1829): پیچیدگی به لطف وراثت ویژگی های اکتسابی انجام می شود ← تولد فردی که در بدو تولد از خودش پیچیده تر است. پیچیدگی به دلیل پویایی درونی آن برای پیچیده تر شدن، به شرایط و ظرفیت فرد برای انطباق با محیط بستگی دارد که این پیچیدگی را امکان پذیر می کند. نظریه دگرگونی موجودات زنده (ویژگی موجودات زنده: سازمان ماده خودساخته). دگرگونی تحت کنترل دو گرایش عمده است: گرایش به پیچیدگی و گرایش به تنوع. تمایل حیاتی به سازگاری که ارگانیسم‌ها را با خواسته‌های محیط منطبق می‌کند. عملکردی که باید انجام شود قبل از اجرای انطباق است. نظریه دگرگونی گونه‌ها لزوماً با این ایده همراه می‌شود که ویژگی‌های اکتسابی توسط فرزندان به ارث می‌رسد. لامارک بیش از هر چیز این اعتقاد را دارد که جهان در حال تکامل و پیشرفت است. ایده تکامل = ضرورت نظری.

    توماس آر. مالتوس (1766 - 1834): تعادل جمعیت: تولید مثل موجودات و کمبود منابع از خود محیط. رقابت شدید بین موجودات، که تعادل را به ارمغان می آورد ← بهترین مسلح زنده می مانند، بقیه ناپدید می شوند

    1754: مقاله در روانشناسی، توسط Bonnet.

    1760: مقاله تحلیلی در مورد قوای روح، توسط Bonnet.

    1798: مقاله درباره اصل جمعیت، نوشته مالتوس.

     

    قرن نوزدهم :

     

    در آلمان وونت، اما فروید در اتریش، شارکو، بینه و ژانت در فرانسه، لومبروزو در ایتالیا، پاولوف در روسیه، گالتون در انگلیس، جیمز و هال در ایالات متحده وجود دارد.

    زیست شناسی و میکروسکوپ.

    گال: و فرنولوژی، برجستگی های جمجمه منعکس کننده شخصیت هستند، استخوان های جمجمه نقش وفادار مغز هستند، قوای اخلاقی و عقلانی ذاتی هستند. برای شناخت قوا باید جمجمه را لمس کرد.

    ← 10 توانایی مشترک بین انسان و حیوانات پایین تر، واقع در پشت و قاعده جمجمه (غریزه جنسی یا غریزه تکثیر، عشق به فرزندان، دلبستگی و دوستی، غریزه دفاع از خودم و عشق به مبارزه، «غریزه گوشتخواری» یا گرایش به قتل، حیله گری، «احساس مالکیت» و «میل به دزدی»، غرور و غرور، «بیهودگی» یا جاه طلبی، «تدبیر و آینده نگری».

    ← 9 عملکرد مشترک برای انسان و بالاترین حیوانات، که در نیمه پایینی لوب های پیشانی قرار دارند (حافظه اشیا و حقایق، حس مکان ها و روابط در فضا، حس اشخاص و حافظه افراد، معنی از واژه ها و نام ها، معنای زبان و گفتار، معنای روابط رنگ و مهارت نقاشی، معنای روابط آهنگی و استعداد موسیقی، معنای نسبت اعداد، معنای مکانیک و ساخت.

    ← 8 قوه درست انسانی، واقع در نیمه بالایی لوب های پیشانی (ارگان "عقل مقایسه ای"، اندام روح متافیزیکی و عمق روح، اندام روح برجسته، مشخصه ولتر، اندام از استعداد شاعری، اندام «مهربانی، خیرخواهی و نرمی» که گال، اندام توانایی تقلید، اندام فداکاری که در بالای مغز قرار دارد، اندام «صلابت، پایداری، استقامت، سرسختی». ).

    گئورگ ویلهلم فردریش هگل (1770-1831): ارتباط بین برآمدگی جمجمه و قوه ها خودسرانه است.

    فرانسوا ژوزف ویکتور بروسای (1772-1838): از ایده مبتنی بر روانشناسی بر حس صمیمی، مشاهده درونی انتقاد می کند، از ایده یک خود واحد انتقاد می کند، بر سودمندی عملی فرنولوژی (غربالگری استعدادها، مجرمان...) تاکید می کند. .

    پیر فلورنس (1794-1867): آزمایش بر روی حیوانات = مغز یک کل تجزیه ناپذیر است.

    آگوست کنت (1798 - 1857): روانشناسی معنویت گرا را نقد می کند. فرنولوژی به عنوان یک مدل از روانشناسی مثبت (تحلیل تشریحی مغز با مطالعه فیزیولوژیکی قوای ابتدایی، مطالعه موارد پاتولوژیک و تجزیه و تحلیل مقایسه ای با حیوانات) پشتیبانی می کند.

    پل بروکا (1824-1880): درمی‌یابد که کارکردهای زبان در l قرار دارند.

    چاقی فرونتال نیمکره چپ = اگر ضایعه، می فهمد اما نمی تواند بیان کند.

    کارل ورنیکه (1848 - 1905): ناحیه درک را در لوب تمپورال نیمکره چپ برجسته می کند = اگر ضایعه، خود را بیان می کند اما نمی تواند درک کند.

    یوهان اف. هربارت (1776 – 1841): کار او بر این اصل استوار است که علم روان‌شناختی از لحظه‌ای که بتوانیم ریاضیات را در روان‌شناسی به کار ببریم امکان‌پذیر است. فیزیولوژی بدن را با الیاف می‌سازد، روان‌شناسی ذهن را با مجموعه‌ای از بازنمایی‌ها می‌سازد ← پدیده‌هایی که روان‌شناسی باید مطالعه کند، بازنمایی‌ها و قوانین حاکم بر آن‌ها هستند. آستانه ای را تعیین کنید که بازنمایی های آگاهانه و ناخودآگاه را از هم جدا می کند.

    گوستاو تی فچنر (1801 – 1887): موازی سازی روانی، بین ذهن (روانی) و بدن (فیزیکی). روان‌فیزیک را می‌بیند: «علم دقیق روابط وابستگی عملکردی موجود بین جسم و روح، یا به طور کلی‌تر، بین دنیای مادی و ذهنی، جسمی و روانی».

    ← قانون وبر-فچنر: ارتباط دادن شدت حس به محرک توسط یک معادله ساده ریاضی. S = k*log(E): S شدت احساس است. E شدت برانگیختگی است. k ثابتی است که باید تعیین شود.

    یوهانس مولر (1801-1858): پوزیتیویسم، توسل به حقایق، مشاهده. تعیین موقعیت در تمایز زنده / غیر زنده. روی اعصاب کار میکنه

    جان استوارت میل (1806-1873): ایده ای که از تداعی دو ایده ساده حاصل می شود، ویژگی های متفاوتی با ایده های این ایده های ساده دارد.

    چارلز داروین (1809 - 1882): چهار فرضیه اساسی: 1/ گونه ها دائماً تکامل می یابند، گونه های جدید متولد می شوند، دیگران ناپدید می شوند، 2/ فرآیندهای تکاملی کند هستند (≠ فاجعه گرایی)، 3/ همه گونه ها (از جمله انسان) از یک یا انسان منشأ می گیرند یا اجداد مشترک تر، 4/ تکامل از هیچ گرایش به کمال و سازگاری حاصل نمی شود. از یک انتخاب حاصل می شود. انتخاب طبیعی.

    → لامارک: تکامل از طریق محیط. داروین؛ تکامل ژنتیکی

    الکساندر بین (1818-1903) می گوید که برای پاسخ به این سؤال، بیش از هر چیز لازم است "جوانه غریزی اراده" کشف شود. بار اول تصادفی و سپس تحریم یا پاداش از محیط. بازتاب نظریه داروین: اصلاحات، در طول زمان، از جمله با تحریم محیط انجام می‌شوند. اجتماع، شباهت مکانیسم‌های بین تکامل رفتارهای فردی و تکامل گونه‌ها.

    A. Weismann (1834-1924): تمایز بین سلول های زایا و سلول های جسمی ← عدم وراثت شخصیت های اکتسابی. نظریه داروین دست نخورده، توضیح لامارکی بی اعتبار شد.

    Franciscus Coelis Donders (1818-1889): عمل مغزی را برای اندازه گیری مدت زمان یک عمل فکری پیچیده می کند. ← عمل مغزی مدت زمان دارد (این مدت با پیچیده شدن عمل افزایش می یابد: هر چه عمل پیچیده تر باشد، زمان واکنش طولانی تر خواهد بود).

    هربرت اسپنسر (1820-1903): نظریه تکامل (لامارکی) را در رشد فردی ظرفیت های ذهنی به کار می برد. پیچیده شدن روح موجودات زنده، تغییر دائمی از ساده به پیچیده. قانون انجمن مسئول این پیشرفت: وراثت ویژگی های اکتسابی: انجمن هایی که در فرد ایجاد می شود ارثی است. بقای اصلح. قوانین طبیعت مستلزم حذف نامناسب هستند.

    هرمان فون هلمهولتز (1821 - 1894): شیء ادراک شده ≠ واقعیت. احساس با تغییر خاصی از ارگانیسم مرتبط است و نه با کیفیت های خاص جهان. استنباط ناخودآگاه تلاش برای اندازه گیری سرعت انتقال تکانه های عصبی.

    گرگور مندل (1822 – 1884): تکامل گونه ها معادل اصلاح ساختار ژنتیکی آن است. با روش هیبریداسیون، موفق به تدوین قوانین ریاضی می شود که امکان پیش بینی ویژگی های یک فرزند را فراهم می کند. قانون 1: یکنواختی هیبریدهای نسل اول. قانون 2: تفکیک آلل ها. قانون 3: استقلال شخصیت ها. ویژگی‌های ارثی موجودات زنده هر کدام با نظم مضاعف (یک جفت آلل) اداره می‌شود و تنها یکی از دو مورد توسط هر یک از والدین به نسل منتقل می‌شود. ← بنیاد ژنتیک که در آغاز قرن بیستم آغاز می شود (به عنوان مثال، دی وری).

    فرانسیس گالتون (1822 - 1911): قانون لاپلاس-گاوس. همبستگی. علاقه به شخصیت ارثی در روانشناسی، همه پدیده ها در معرض تأثیرات هستند. ایده همبستگی اندازه گیری تأثیر این تأثیرات است.

    توماس هاکسلی (1825-1895): شباهت های تشریحی مغز انسان و میمون های بزرگ.

    آدولف هیرش (1830 - 1901): زمان واکنش حواس مختلف را در 3 لحظه تعیین می کند (انتقال حس به مغز، مغز احساس را به عمل اراده تبدیل می کند، انتقال اراده در اعصاب حرکتی و اجرای حرکت توسط عضله).

    شارکو:

    ژانت و معلم فروید که روی هیستری کار می کرد، سیستم روانشناسی عمومی را ایجاد نکرد.

    گالتون: تأثیر بیشتری نسبت به شارکو دارد، اما او نیز یک سیستم مرجع ایجاد نکرده است.

    ویلهلم وونت (1832 – 1920): این سیستم مرجع را ایجاد کرد. و این سیستم است که در دانشگاه ها توسعه خواهد یافت. بر اساس روان فیزیک، از درون نگری استفاده می کند. او فکر می کرد که مطالعه فکر، حافظه، عقل غیرممکن است: کارکردهای ذهنی بالاتر. او در روانشناسی شناختی زیاد پیش نرفت. شاگرد مولر و هلمهولتز. حسی ← رشته روانشناسی تجربی. او فراتر از آزمایشگاهی که ایجاد کرد، روانشناسی همه ابزارها را برای نهادینه کردن آن در اختیار گذاشت. روانشناسی را به عنوان یک علم طبیعی توضیحی تعریف می کند.

    بینه و وونت (و دیگران) در مورد نحوه عملکرد ذهن ما اختلاف نظر داشتند. به عقیده برخی، تنها یک ذهن انضمامی وجود دارد و از آنجا تعمیم می دهند. برخی دیگر می گویند که می توان به طور کلی بازنمایی داشت بدون اینکه به دنبال رابطه ای ملموس و مصور باشد.

    لوید مورگان یکی از محققان روانشناسی حیوانات بود، او با یادگیری زبان اشاره روی میمون ها مطالعه کرد. بدون درون نگری آنجا.

    ابینگهاوس: اندازه گیری و روش تجربی را برای پدیده های برتر اندیشه به کار می برد. ابینگهاوس توسط روانشناسان شناختی که اغلب او را پیشگام می دانند، دوباره کشف می شود. یک شاخص در صرفه جویی در زمان یادگیری ایجاد می کند. وجود حافظه خودآگاه و حافظه ناخودآگاه.

    ژان مارتین شارکو (1825 - 1893) و Ecole de la Salpêtrière. به هیپنوتیزم شناخت لازم را بدهید. دیدگاه تجربی: علائم هیستریک توسط یک ضایعه ارگانیک مشخص نمی شود ← شارکو نشان می دهد که امکان ناپدید شدن و ظاهر شدن مجدد آنها تحت هیپنوتیزم وجود دارد. او هنگام بیدار شدن فراموشی را مشاهده می کند. هیستری را در انسان نشان می دهد.

    بورنویل (1840 - 1909): منشأ جنسی تروما.

    هیپولیت برنهایم (1840 - 1919) و مدرسه نانسی. با شارکو و مدرسه سالپتریر درگیر می شود و شاگرد آمبرواز آگوست می شود. هیپنوتیزم متفاوت از حالت پاتولوژیک → تلقین پذیری. نمی توان هیپنوتیزم را از تلقین پذیری تشخیص داد. مخصوص هیستریک ها نیست. نتایج مشابه شارکو اما در حالت بیداری ← روان درمانی. روانشناسی رفتاری پویا را توسعه می دهد. همه رفتارها توسط گرایش ها هدایت می شوند. روان پریشی متفاوت از هیستری: تفکیک سیستم روانشناختی از بقیه شخصیت. روش بالینی = روش گوش دادن که در آن افراد را عمیقاً مشاهده می کنیم که با مشکلات خود دست و پنجه نرم می کنند تا شرایط کل زندگی خود را تا حد امکان کامل بدانند = هر اختلال را در پرتو زندگی فردی تفسیر کنیم. به عنوان یک واکنش در برابر روش آزمایشگاهی توسعه می یابد.

    ارنست هکل (1834 - 1919): رویکرد تکاملی برای مطالعه رشد کودک. قانون recapitulation یا قانون بیوژنتیک: انتوژنز اندام ها خلاصه ای از فیلوژنز آنها = نظریه رشد فردی است که در نگاهی است که به رشد کودک و علاقه ای که به این رشد داده می شود.

    جان اچ جکسون (1835 – 1911): سلسله مراتب مراکز عصبی و مغزی. مراکز بالاتر، مراکز پایین تر را مهار می کنند. مراکز پایین تر = قدیمی تر، خودکار تر، بهتر سازماندهی شده است. او معتقد است که عفونت های سیستم عصبی را تنها با مراجعه به سطح تکامل می توان درک کرد. بر اساس تعدادی از اطلاعات، او توصیفی از مراکز عصبی مغز را به صورت سلسله مراتبی ارائه می دهد: از مراکز بالاتر و مراکز پایین تر تشکیل شده است. قانون انحلال: ترتیب معکوس تکامل.

    تئودول ریبات (1839 - 1916): به پوزیتیویسم و ​​نزدیک به روانشناسی آلمانی پایبند است. پوزیتیویسم، مبتنی بر مشاهدات. واکنش ها، نگرش ها و رفتار فرد = پدیده هایی که توسط مکانیسم های فیزیولوژیکی تعیین می شوند. از ایده روانشناسی به عنوان یک رشته دفاع می کند: او روانشناسی را در فرانسه نهادینه می کند. مبارزه برای به رسمیت شناختن دانشگاه در فرانسه: فقط مشاهده و فرضیه به حقایق آگاهی می دهد. برای درک نحوه عملکرد حافظه، باید فراموشی را مطالعه کنید. آغازگر عصب روانشناسی. فردی متشکل از خاطرات کم و بیش مستقل متفاوت. فراموشی های پیشرونده: فراموشی → رویدادهای اخیر → ایده ها → احساسات و عواطف → اعمال. پریمیر یک تعریف بیولوژیکی از حافظه ارائه کرد. تعریف بیولوژیکی حافظه و برجسته سازی توانایی های مختلف حافظه (حافظه دانش و دانش، حافظه اپیزودیک و معنایی).

    ویلیام پریر (1841 - 1897): کتابی در مورد رشد کودکش از 0 تا 3 سالگی. محل شرکت

    منبع

    مهدی
    دوشنبه 27 تير 1401 - 23:50
    بازدید : 223
    برچسب‌ها :

    آمار سایت

    آنلاین :
    بازدید امروز :
    بازدید دیروز :
    بازدید هفته گذشته :
    بازدید ماه گذشته :
    بازدید سال گذشته :
    کل بازدید :
    تعداد کل مطالب : 8
    تعداد کل نظرات : 0

    خبرنامه